♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فصل چهارم : گذر زمان همه چیز را مشخص می کند
پرتو دلنواز افتاب از پنجره به اتاق تابیده میگشت؛ که پرده طلایی با رگههایی از نخ براق جلوه افزونی به نور ان میبخشید و فضای اتاق را شادابتر از ان چه بود، به نمایش گذاشت. درخشش ان نوید شروع یک روز تازه بهاری را به مردم هدیه میداد
پافشاری خورشید، فرجام هلیا را از دنیای رویاها بیرون کشید؛ کش و قوسی به بدنش داد. سپس راه اشپزخانه را در پی گرفت. خستگی هنوز در وجودش بود، به زور لای چشمانش را باز کرد تا بتواند در یخچال را باز کند که تکه کاغذ روی ان نظرش را جلب کرد
سلام هلیا، ایلیا رفته اداره؛ منم رفتم خونه سرهنگ. مراقب باش خونه رو به باد ندی
هلیا تکه کیکی از درون ان بیرون اورد و سری از انبوه اندوه تکان داد
o*o*o*o*o*o*o*o ابی که هنوز تو بهت مکانی بود که برای اولین بار در عمر ۲۵ ساله ش میدید و درگیر حلاجی کردن حرفها و پیشنهاد فیروز عمید وکیل پایه یک دادگستری و مشهور شهر تهران بود، با غرور گفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
آخرین باری که دیدمش را یادم نیست
اصلا یادم نیست چه لباسی پوشیده بود
یا با رایحه کدام عطر اینگونه دل از کفم برد
حتی چهره اش را هم بخاطر ندارم
اصلا ندیدمش
مگر دیدن چیست؟
معنی خاصی دارد؟
نمیشود کسی ندیده عاشق شود و دل ببندد؟
نه از ان عشق های مجازی بی درو پیکر ها نه
از انهایی که در خیابان شلوغ به بهانه کار خوب کردن بیاید گوشه شالت را بگیرد و بخواهد به ان سر خیابان ببردت
و تو غرق صدای جذاب مردانه اش میشوی
گویی صدها سال است این صدا لالایی هرشبت بوده
و عطر تلخ گسش را نفس میکشی
گویی تنفس هر صبحت با ان اغاز میشده
انطرف خیابان که رسیدیم برایم مثل یک خواب تمام شد
یک خواب شیرین که حاضری جانت را بدهی تا به واقعیت تبدیل شود
ولی افسوس که چهره اش را ندیدم
وگرنه روی تمام دیوار های شهر حکش میکردم
افسوس که این چشم های نابینا همیشه دردسرم اخرش کار خودشان را کردند و به ساز دل عاشقی رقصیدند
درکم نکرد
هیچکس کس درکم نکرد
اخر مگر کور ها هم عاشق میشوند؟
مگر نمیدانند هر روز صبح میروم و کنار خیابان می ایستم به امید دیدار او؟
و هر کس خواست دستم را بگیرد میگویم منتظر کسی هستم
و تا او نیامده نمیروم
اگر عاشقی این نیست پس چیست؟
اصلا مگر عشق کور میشناسد
زشت و زیبا میشناسد
عشق می اید و انقدر در خودش غرقت میکند که خودت را فراموش میکنی
فقط منتظری بویش بینی ات را نوازش کند
مثل زلیخا
من درست شبیه او هستم
یک کور عاشق
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم